شعر طنز(ازدواج2)
شعر طنز(ازدواج2)
پسري هستم به سن سی و سه
فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرك لیسانس دارم در زبان
دارم از خود خانه و جا و مکان
مردم و خواهم ز بهر خود عروس
من بدون مرغ کی باشم خروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست
پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
من نخواهم به خدا از هیچ کسی
پول نقد زانتیا دارم بسی
هرچه گوئی هست و تنها روي نیست
چون که بر سر اندکی هم موي نیست
ادامه مطلب